آن کسی را که در آینه میدیدم، مردی غریبه در حمام یا دستشویی منزل من بود؛
کسی که نمیدانستم آیا او موجودی مضحک است یا جدی؟
مردی با بینی دراز و صورتی به سان ارواح ...
و آن وقت بود که از ترس تا آن جا که توان داشتم، با سرعت پیش ماری میرفتم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم.
....
از آینه دور شدم.
آن چه در آینه دیده بودم,برایم جالب و خوشایند بود.حتی لحظه ای هم به این مسئله فکر نکردم
که این خود من بوده ام که در آینه مشاهده کرده ام.
آن چه من دیده بودم دیگر یک دلقک نبود!
مرده ای بود که نقش یک مرده را بازی می کرد...
ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ برچسب:
,
توسط بروفه